به نام خدا

دختری نوجوان که بودم خونه ی هرکدوم از اقوام که میرفتم بایک لبخندثابت گوشه ی لب، دخترپسرای کوچکترازخودمو دورم جمع میکردم براشون قصه یاشعرمیخوندم یاجک میگفتم یااغلب اوقات یک دفتر نقاشی درخواست میکردم وبایک مداد شخصیتهای کارتونی مطرح دهه شصتی ها براشون می‌کشیدم وکلی براشون استنداپ کمدین بودم.اوناهم خیلی بهم علاقه مند بودند

کاش الآنم همین شخصیتم توذهنشون مونده باشه.بااینکه زن گنده ومردی شدن برای خودشون

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبسایت مجتبی صبوری mojtaba sabouri mojtaba sabouri mojtaba saboori دانلود سریال - میهن موویز شرکت پردیس نجف آباد دکوراسیون منزل وبلاگ انجمن شهرسازی ایران Eric شهر مجازی اردبیل هايک ويژن دانلود نرم افزار Anthony