دلنوشته های یک خانم محترم2



به نام خدا

حضرت موسی بن جعفرالکاظم علیه السلام دعای بسیار زیبایی در توصیف فضایل روز27رجب المرجب دارد هم به جهت مبعث رسول خدا ص وهم به جهت خود این ماه،در اهمیت چنین ماه پرفضیلتی درفرازی از دعایش فرموده،

هرآینه دانستم برترین توشه ی کوچ کننده به سویت همانااراده ی نیرومندی است که به واسطه ی ان تورابرمیگزیندوباهمین اراده ی نیرومندقلبم مناجات تو را میخواهد

 

چی حقیقتا باعث میشه مادرچرخه ی این ایام ولیالی بفهمیم که این روزها و شبها برامون همیشگی نیست وازاین موقتی هاکسب اراده ای قوی بکنیم وار این اراده ی بدست آمده مناجات وعبادت خالق رو برگزینیم؟

حکایت مامثل اون راننده ی ماشینیه که ماشینش مال خودش نیست وجعبه ابزاری هم که باهاش موتور ماشینوسرویس می‌کنه مال خودش نیست،انتخاب مسیرهم دست خودش نیست امامقصدوانتخاب اون دست خودشه!یک طوراجبار امایک نوع عشق توش خوابیده که میگه همه چیوبرات محیاکردم که فقط بیای هرچه سریعتر در آغوش خودم

 

پ.ن

روی کره ای زندگی میکنیم که رییس جمهوری بزرگترین ایالتش یک دیوانه است که اصلا ت بلدنیست وسابقا یک تاجر بوده.وسایرکشورهاهم بایک بازیگرتیاترمیشه رییس جمهور یا یک کمدین میشه رییس جمهور یا یک مانکن ورقاص .واقعامردم دنیا دارن کجامی رن ،باخودشون چند چندن؟


به نام خدا

بهش میگم سیدکجایی میگه همه برگشتیم اهواز.خطوط همه محاصره شده وراههابسته است.میگم زن وبچتوچکارکردی؟میگه باخودم آوردم محمودوند.میگم محمودوندشهره؟میگه نه.معراج الشهداست.امشب بایکسری جنازه شهدا شبوصبح میکنیم

میگم کاری آزمون ساخته است؟میگه خط مقدم زیراتیش آبه.ارتباطش باپشت جبهه قطعه.مردم همه برگشتن عقب

میگم باکمپوت وکنسرو وپرستاروامبولانس بیام میتونم کمکی باشم.

میگه نه.بیسیم زدیم میگن دعا کنید راهها قطعه.شهرهاوروستاها همه درمحاصره است.

وادامه داد و گفت آبجی دلم عین سیروسرکه میجوشه

هنوزارتباطمون برقرار نشده

میگم مردم پلدختر.سرپل ومهران و.کجان

میگه همه به کوههاپناه بردن

این دیالوگیست بین من ویک نیروی جهادگردرصف مقدم جبهه

به سال۱۳۹۸درتاریخ فروردین

جنگی آغازشده که گرچه تلفات زیاد دارد

اماکمی تااندکی بیدارکننده است.ومارا ازمنجلاب رفاه زدگی وراحت طلبی خارج میکند

 

 


به نام خدا

یه داستان ازلیلی ومجنون بگم.خوب تصویرش ک‌نید قشنگه

یه روز مجنون کنار ساحل نشسته بود  روی شن هامینوشت لیلی واب نیومد وپاکش میکرد.هی می‌نوشت لیلی هی پاک میشد

بهش گفتن چرااین کارومیکنی گفت گرمیسرنیست ماراکام او،عشقبازی میکنیم بانام او.اینجوری زندگیمو میگذرونم

 

این فقط حکایت خواندن دعا وقرانه برای ما

اول ممکنه عاشق نباشیم امااخرش ادای مجنونو دراوردن ممکنه عاشقمون کنه

 


به نام خدا

 

وقتی قران رو باز می کنی اولین خبرش در اولین ایاتش اصلا خبر خوبی برای گناهکاران نیست

متاسفم براشون

اگر گناهکاری تو گناه وفسق و فسادش غوطه وره و هنوز خدا براش هدایتو فراهم نکرده یقینا فراهم نخواهد شد

چون خدا هدایت رو تازه واسه متقیان و ادمهایی که یه کار کوچیک تو پرونده شون داشته باشند پیش میاره

هدی للمتقین           آیه 2سوره ی بقره هدایت برای متقین است 

حالا چرا؟

چون دیدن جاده ی هدایت احتیاج به نور داره که تو وجود ادم گناهکار نیست و خاموش شده اصلا

 

پس نباید تعجب کرد که چرا از این همه ادم کافر فقط چند نفر معدود گاهی مسلمان می شوند

از هزاران مانکن فقط دوسه نفر محجبه می شوند


به نام خدا

مجنون یعنی فراغ یعنی عشق بازی یعنی بی قراری برای یارش

ما مجموعه ای از نیازها هستیم.اما نمی دانیم سرمنشا همه ی نیازهای ما از یک سرچشمه براورده می شود.نیازهایی که می تواند سایرنیازها را تحت الشعاع قرار دهد نیازهای معنوی است.

وقتی نیازت به خالقت بیدار می شود وقتی به امامت نیازمند هستی و می فهمی که باید امامت را در کنار داشته باشی دیگر برایت نیاز شکم و شهوت و خواب و خور بی ارزش می شود

مثل کشور عراق

مردمش در نیازهای دنیوی و مادی غرق هستند اما اصلا متکدیی ندارند. اصلا کسی حتی در فقیر نشین ترین جایش اظهار بدبختی و نداری و گرسنگی نمی کند

بعضی هایشان را می بینی که دست و پا ندارند و یا مرضی دارند و یا شب وروزهایشان بخاطر کسب روزی حلال باید کار کنند اما هیچ وقت شکایت نمی کنند

بنظر من نیازهای معنویشان بیدار شده و عشقشان به امام هایی که در انجا مدفونند شعله ور شده

حالا ایران

مردمش بخاطر تلقین اخبار در اینکه شما انقلاب کردید پس باید مرفه باشید و باید سیر باشید و باید تجملات داشته باشید چون حقتان است و چون انقلاب کردید و خون دادید ،مدام دنبال رفاه هستیم

دهه ی شصتمان را خیلی مسخره می کنیم و می گوییم ان چه بدبختیی بود که درش غوطه ور بودیم

ما باید ماشین شاسی بلندمان زیر پایمان باشد و همه چیزمان اتوماتیک باز شود

نیازهای مادی مان بعد از دهه ی شصت بیدار شده و اختلاس هایمان بالاتر و بیشتر شده

چون حرص به دنیا و دنیاخاریمان بالا زده

یادمان رفته نیازمعنوی مان خیلی مهمتر بود.نیازی که در دهه ی شصت بخاطر نزدیکی به انقلاب و تاثیر جنگ و جبهه و جهاد ولو بصورت جوزدگی موقتا بیدار شده بود.

اما الان که افتادیم در سراشیبی رفاه و هر روز رفاهمان بیشتر می شود چرا اینقدر متمرکز روی خواستنهای مادی هستیم

راست گفته خدا که

انسان وقتی مرفه می شود احساس بی نیازی می کند

اما ما نیازمندیم.نیاز به خالق نیاز به امام نیاز به ارتباط به دنیای غیب ارتباط به ملکوت اعمال

نیازی از جنس لطافت روحمان که هرگز 

توی کفش خوب و ماشین خوب و خانه ی شیک و مجلل 

پیدا نمی کنیم


به نام خدا

یادمه دختری هشت ساله بودم،یک روز زنگ تفریح دست دختربچه های همسنم

خوراکی دیدم که داخل یک کاغذ که مخروط شده بود گردی نارنجی رنگه که برای خوردنش کم کم میریزن کف دستاشون ومیخورند وبه به کنان درحالیکه دورلب ولوچه وروی مقنعه های مشکیشون پودری شده،ذوق میکنندومیخندند.رفتم جلووگفتم چی می‌خورید گفتن آردنخودچی.دستتوبیارتابرات بریزیم.وقتی خوردم چنان لذت بخش بود که بنظرم اومد خوراکی بهترازاین تو دنیانیست.گفتم ازکجاخریدین؟گفتن بعدمدرسه بیامغازه شونشونت بدیم.خلاصه زنگ اخرخورد ورفتیم بیرون.یک کوچه کنارمدرسه بود که تهش یک مغازه بود.یک پیرمردقدکوتاه فروشنده اش بود.که صورت چروک وچشمی کورداشت وریشهاش تیغوکم پشت وکلاهی کاسه ای ومشکی بایک شلوارگشادچوپونی ولنگ زنگ میزد ویک جلیغه ی مشکی روی پیراهنی نه چندان سفید.تامن ودوستم واردشدیم بایک چشم وصدایی خشک وکلفت گفت چی میخواهی دختر؟من که ترسیدم بشدت عقب رفتم وازبیرون نگاه میکردم.دوستم گفت اردنخودچی وپیرمردهم ازپشت دخل مقداری اردنخودچی ریخت توی کاغذی واونومخروطی کرد و به دوستم دادوسریع گفت پولتوبده.ودوستم یک سکه دوتومنی کف دستش گذاشت واومدیم بیرون

فردابخاطرعشق به اردنخودچی که نقطه ی آمال وبهشت آرزوهام بودحاضرشدم پاموتواون مغازه ی قدیمی وغیربهداشتی بایک مغازه دارترسناک بگذارم.وچندین بارازش اردنخودچی بخرم

الان که فکرمی‌کنم میبینم من درست هشت سالگی دریافتم که یکی از قواعد مهم زندگی اینه که

تمام خوشی هاوزیبایی هاولذت های زندگی باسختی ها ونازیبایی وسختی ها وپلشتی ها درهم آمیخته شده که

مااکثراوقات میخواهیم بدون برخوردبااون زشتی ها وسختی هاله خوشی‌ها برسیم که این کارمایعنی ناآگاهی نسبت به این قاعده ی تلخ زندگی 

که اغلب اوقات هم متحمل سختی های فراوان میشیم که شاکی میشیم واززندگی هم ناامید

نمونه ای که من آوردم ملموس‌ترین ومحسوسترین مقاله که ازپایینترین خواسته بنام برآورده کردن حاجات شکمی بگیرتابدست آوردن موقعیتهای خوب وحساس شغلی واجتماعی،براساس همین قاعده است واستثنا بردارم نیست

اونایی که گاهی گول میخورند وخیال میکنندبدون متحمل شدن سختی به لذتی دست می‌یابند بدانند که اون لذت حتماقلابیه اگربراحتی بدست اومده.

 


به نام خدا

تو این دنیا به هرحرفه ای و هر محیطی و هر شرایطی بخواهی وارد بشی باید قواعدشو بلد بشی.وارد شدن به خود این دنیا هم قواعدی داره.قوانین و سنتها و رسوماتی داره که تا بهش ملتزم نشیم زندگی به معنای واقعی کلمه رو یاد نخواهیم گرفت

 

می خوام به این قواعد بپردازم اما در قالب داستان.یقینا شما هم باطی سنی از عمرتون به بعضی از این قواعد واقف شدید به بعضی هم نه.جالبه این قواعد و قوانین ربطی به دین نداره.اما همین جا بگم که داخل این حرفم یک نظریه نهفته است که نیاز به اثبات نداره. اما خیلی ها می گن این حرف تو نیاز به اثبات داره

واون اینه

چون قواعد دنیا خیلی غیر قابل تحمل و بسیار سخته که بتونیم بهش پایبند بشیم و بهش عمل کنیم ضرورتا نیاز به دین پیدا می کنیم.

بعضیا می گن بابا کارو سختتر کردی که!و می پرسند: خود دین عمل به فرامینی داره که عمل به این فرامین خودش خیلی سخته .باز چطور برای راحت کردن پایبندی به قواعد زندگی ما نیاز به عمل به دین داریم؟؟

 

پاسخ اینه:قواعد زندگی خیلی خیلی خیلی سخته اونقدر سخت که تا درون قواعد زندگی فرو می رویم می خواهیم فورا بیرون بیاییم اما چون راهی وجود نداره و موما بخاطر ادامه ی زندگی و حیات مجبوریم که ملتزم باشیم به این قوانین ،پس باید به دینداری و دین مداری چنگ بزنیم

سوال بعدی پیش میاد که چرا دینداری ما رو درعمل به قواعد دین فقط می تونه کمک کنه؟گزینه ی دیگری نیست؟

پاسخ اینه

تاریخ نشون داده خیر.هر راهی به غیر از دین و فرامین اون ،مارو در عمل به قواعد زندگی که نیاز ادامه ی حیاتمونه به زمین زده و رسوا کرده و بشدت شکست داده. نمونه :تمامی دیکتاتورهای جهان که با وجود قدرت خواسته اند که قواعد زندگی رو به نفع خودشون برگردانند اما نتوانسته اند.و جالبه همگی نخواستند از دین کمک بگیرند .و خواسته اند راهی غیر از دین پیدا کنند.

ادامه دارد.

 

پ.ن

سوال تا اینجا پیش نیومد؟مفهومه ؟ توضیحات کامله کاربر ارجمند و بزرگوار؟؟

غروب زندگی یک بازیگری مثل جمشید مشایخی رادیدیم.هیچکس ازدولتیهاپیام تسلیت نداد.هیچ خط سیاهی درهیچ شبکه وکانالی کشیده نشد.هیچ خواننده ای بخاطرمرگش کنسرتش را تعطیل نکرد.هیچ بازیگری از ژست خنده نایستاد خندوانه تعطیل نشدوسلبریتی هاهمچنان دلتنگ جلب توجه وحذابیت مانندخودمشایخی اند.واین است پایان کسی که خودش را متعلق به مردم میداند.


به نام خدا

 

ازین خانم محترم

به محمود

جناب رییس جمهور سابق،اقای حاج محمود ،به جایی رسیدم که میدانم میزان ومعیار حقیقتا،حال افراده. امادرمورد شماخصوصاچهارسال دومتان حس میکنم گول خوردم .افراطی که درشمادیدم معانی جهادوانقلاب رادر مردمم آلوده کرده.شمابه مادهن کجی کردین.وازگرده ی عشق وارادتمان به خودت نردبانی ساختی وبرای اثبات خودت مارا له کردی.

اسم توراکه میشنوند راهت راباافراطی که شورش را درآورده بودی از واژه های انتظار وحضرت مهدی فراری داده

راهی که توویران کردی رابایدسالهاتازه صافکاری کنیم چه رسد به قیرگونی واسفالتش

آقای محمود 

نمیدانم این همه عشق را که تباه خواسته های خودکردی کی وکجابایدپاسخ بدهی امایک ملت رابنام مهدی وبه کام خودت دور زدی وتمام جناح ها را به علیه ماشوراندی

تونمیتوانی وحق نداری برای انتخابات ثبت نام کنی

برای رفع سیاهی دوران افولت،راه دیگری بجوی که

دیگر مارا به خیرتوامیدنیست،شرمرسان

 

پ.ن

فرصت کردید آهنگ وبم رو هم گوش کنید


به نام خدا

 

همیشه دیدن یک اتاق ویک خانه ویک شهرویک کشور ویک قاره ویک زمین ویک منظومه ویک کهکشان،ومحدودشدن به دغدغه های جاری در آنها مارا محکوم به دیدگاه بسته وخشک خواهد کرد.

برای همین دانشمندان دنیا دست به یک همکاری گروهی زدندوبا متصل کردن تلسکوپهایی که دراقصانقاط جهان تعبیه کردند،پارا به میلیونها میلیون کیلومتر فاصله بردندوبالاخره موفق شدند سیاه چاله ای رو ببینند

سیاه چاله ای بافاصله ی میلیون میلیون کیلومتر،روشکارکردندبالنزدوربینهای تلسکوپ

برای من همیشه جالب وسوال بوده هدف خالق از آفرینش سیاه چاله های که بتازگی فهمیدن آنها جاروبرقی نیستند چیه

هنوز به ماهیت اون پی نبردن امایک جواب واون اینکه خداخواسته نقطه ای رودر دنیای مادی به نامشان بده که شباهتی عجیب به خصوصیات عالم ماورا دارد.جایی که نه مکان ونه زمان در آن وجود ندارد

یک شبیه سازی از عالمی که بزودی همه دران فروخواهیم رفت

 


به نام خدا

دنیادار محدودیت‌ها وممنوعیتهاست

اگر بخواهی ازهمه ی خوبی ها و‌‌زیبایی های دنیابهره مندشوی ،باید محدودیت‌هایش را بجان بخری.زیرااین دنیاکشش وظرفیت بسیارمحدودی دارد که توان برآوردن همه ی خواست‌ها وباب میل های روحمان را ندارد.اگربخواهی از لذیذترین خوراکی‌های خوری بایدقیدسلامتی مان را بزنیم و هزینه ی گزاف آن را بردوش بکشیم.

بخواهیم کسی را بدست آوریم بایدمطابق خواست‌های او جلوبرویم وازخیلی چیزهاکه خودمان میخواهیم منع شویم

بچه بخواهیم بایدمحدودیت آزادی و استراحت را به جان بخریم

بخواهیم دور دنیا بگردیم باید دل کندن از مانوس شده ها را تجربه کنیم

وهزاران هزارمحدودیت وممنوعیت

دنیاهرگزدرشان واندازه ی روحمان نبوده 

واین محدودیت ها وممنوعیت چراغی باشدقرمز که

ای انسان جای تو اینجانیست. برای مدتی فقط محدود اینجا خواهی بود

ازاین موانع برای افزایش ظرفیت استفاده کن وبرو


به نام خدا

 

بیل هایی برای یافتن

هرچه که روزی برایت خاطره ای از شورزندگی وتعلق داشت در زیرخروارهاگل ولای آلوده ی بیابان مدفون میشوند.حتی درودیوارهای اتاق ها،قاب عکس ها،لباس های داخل کمد،ساعت دیواری،اسباب بازیهای بچه ها،آلبوم های عکس،فیلم هاوپرده ها ودکورها

یادت رفته بود وقتی برای آخرین بار که از خانه خارج میشوی وعزیزت را برمیداری و می بری برگردی وبه بهانه های زندگی کردنت نگاهی بیندازی تابعدهاحسرت به دل نشوی

نمی‌دانستی سیل چگونه آوار میشود و همه چیز را با خودش میبرد.

خوشحال بودی وگمان میکردی درها را ببندی آب شایدکمی داخل باغچه جمع شود وبعدبیایی وان را خارج کنی

اما تازه فهمیدی بلایای طبیعی مثل سیل اگرچه جان نمیگیرد بشدت زله اماتابیایی وابادکنی جان میگیرد

همانطورکه خروارخروارگل ولای سفت شده به همراه چوب واشغال از اتاقهاولای اثاثیه خارج می‌کنی باخودت میگویی

خداروشکر که هنوز زنده ایم ونفس میکشیم

 

این نوشته بخش کوچکی از دل پردرد وغم فراوان پلدختریها وروستاهای اطراف است.تقدیم به قلب دردمندشان


به نام خدا

 

 

خدایی که سیاه چاله ها را آفرید.از اینکه در کرانه های ژرفناک وعمیق عالم خلقت نقاطی سیاه وکور وجوددارند که مبدایی برای ورود به بعد چهارم هستند .جایی که هم مکان وهم زمان وهم نور رادرخود میبلعد،این سوال شگرف رابایداز خود بپرسیم که

به واقع ماباچه عالمی طرف هستیم وخالقمان چه در وجودمابه ودیعه نهاده که در این زمین بسیار کوچک عده ای توانسته اند مانند انیشتین که این ابر مخلوقات الهی راکشف کنند!

سیاه چاله هایی که قدرت فرو بردن مکان و زمان ونور را در خود دارند،نشان ازبرتری آنها نسبت به همه چیزاین جهان مادی دارد

یقینا توقف پرقدرت چنین مخلوقی،بازهم ظلم به قدرت عظیمی است که خداوند در دیده و عقل وفکر ما نهاده

اگر هزاران قرن هم خدارا بخاطر کشف چنین ابرمخلوقی در جهان آفرینش شکرکنیم بازهم کم است

کاش کمی فقط به توانمان در مقابل مخلوقات وعدم بودنمان در مقابل خالق فکر کنیم

 

 


به نام خدا

در توضیح ازقواعد زندگی به این قاعده میرسیم که دنیا دار عشق ها وفراق هاست

اگر ازاین قاعده باخبرباشی‌هیچ وقت آنطور که مبتلای به هجران ها وفراق ها میشوند نمی‌شوی.

عادل فردوسی پور ،مجری درجه یک وتوانمندفوتبال در دورهمی گفت زندگیش راپای نود گذاشته ومانند فرزندش است.

انجانقطه ی ضعف خودش را بازگو کرد واتفاقی که نشاید برایش رقم خورد

حالادیگرنود او به فرزند خواندگی کسی دیگر می رسد واو دست خالی باید به زندگی ادامه دهد

اگر می‌دانست که یکی از قواعد مهم زندگی جدایی های اجباری وتلخ از دوست داشتنی هاست باحفظ خویشتن داری خود را نسبت به این برنامه وابسته نشان نمی‌داد

چه بسامثل مجری مرحوم برنامه گزارش ورزشی هفته،تااخرعمربانودش زندگی میکرد

 


به نام خدا

ازخصوصیات انسانهای معنویت گرا،آرمان گرایی وحقیقت مداری است.این خصوصیات ازجانب مادی گرایان ودنیاطلبان همیشه دستاویزتمسخروعقب ماندگی تلقی شده است.دنیاگرایان همیشه در توجیه نظرات خود در رد آرمانگرایی میگویند، برای حرکت به جلو نیازمند واقع‌گرایی ودیدن

ن آنچه که جلوی پایمان بعنوان سد ومانع وجود دارد،نیازمندیم وارمانگرایی مارا ازاین مهم باز میدارد

اما برای عملکرد درست باید راه میانه ای انتخاب کردتادچار آفات دردیدگاه نشویم.یک کوهنورد برای فتح قله هم قدم‌های درستی را انتخاب میکند وباهربالارفتن قدم خود را بررسی میکند امابرای گم نکردن قله هراز گاهی مسیرخودرا بانگاه کردن به قله تنظیم ومیکند تاراه راگم نکند


به نام خدا

دختری نوجوان که بودم خونه ی هرکدوم از اقوام که میرفتم بایک لبخندثابت گوشه ی لب، دخترپسرای کوچکترازخودمو دورم جمع میکردم براشون قصه یاشعرمیخوندم یاجک میگفتم یااغلب اوقات یک دفتر نقاشی درخواست میکردم وبایک مداد شخصیتهای کارتونی مطرح دهه شصتی ها براشون می‌کشیدم وکلی براشون استنداپ کمدین بودم.اوناهم خیلی بهم علاقه مند بودند

کاش الآنم همین شخصیتم توذهنشون مونده باشه.بااینکه زن گنده ومردی شدن برای خودشون

 


به نام خدا

 

اگرفصلی باخصوصیات بهار،درمیان فصلها زیادخواهان دارد،چون همه بابندبندوجودشان عاشق اعتدالند.شایدکسی بگوید پاییزهم فصل اعتدال است امابایدگفت اعتدالی که روینده ورشددهنده باشد

آنها که منتظربهارندبلکن به خلق و خوی تابستانی داغ وطاقت فرسا ویازمستانی سردویخشان دستی بکشند.بایدبدانندازچوب خشک وبه خواب رفته ی درختان پست ترند.

انسان خودبایدحرکت کند و خودش بهار رابیاورد،خودش به بهاران عمرش رونق بدهد ودرمسیرمعتدل کردن خصلتهایش گام بردارد.

پ.ن

 

بعضیاچقدبی جنبه وبی ظرفیتند آخه


به نام خدا

 

یک زمانی مامان خدابیامرزم،منوچنان ازفروختن طلاهای زینتیم ترسوند که اگریه زمانی همسرم می‌گفت برای حل خرج ومخارجمان کمی ازاین طلاهارو بفروش انگاربه هفت جدوابایم توهین کرده باشه،برافروخته میشدم وبهش میتوپیدم که این هاسرمایه های زندگی ماست.اگرخدابخوادفقط سزاوار خرج خونه و ماشین شدن بایدبشن

لطفاکاربری خیال نکنه دویست ترلیارددلار طلادارما.مدیونین اگه بهم مشکوک باشید.

اماالان وضع خیلی فرق می‌کنه.همیشه اولین راه حلم فروختن طلاهامه.

گرچه دیگه طلایی نمونده.جزیک جفت گوشواره ی یادگاری مامانم ویک انگشت نشون

بااینکه خیلی انگشترنشونمو دوست دارم اما این روزها بدجور توفکر اینم که بفروشمشو برای چندماهی بتونیم حسابی گوشت بخوریم

دلم نمیخواد مثل پروین اعتصامی بشم.ماجراشومیدونید؟

میگن لحظات جان دادن پروین که میرسه اطرافیان میان ودستبندهای طلاشو ازدستش دربیارن که پروین اشعاری رو فی البداهه دراون لحظات سکرات واحتضار می‌سراید که مضمونش اینه که بزاریدجون بدم بعدجون دلامو ازدستم دربیارینطفلی همون اشعار روهم روسنگ قبرش حک میکنند.

واقعا خیلی بده که آدم وابسته باشه.حتی به یک سنگ!!

چند وقت پیش توحموم داشتم لیف میزدم که انگشترنشونم لای لیف گیرمیکنه ومن میام بیرون،بعدیک دفعه متوجه میشم انگشترم نیست.

اگه اون لحظه می مردم حتما نمی‌تونستم جواب نومنکرروبدم

چون میپرسیدن جوانیتو درچه راهی صرف کردی؟لاجرم بایدمیگفتم در راه حفظ چندمثقال سنگ که بخاطرشون جونمم دادم.

اما به هرحال الآن مهم نیست که انگشترنشونمو صرف چی کنم.فقط این وابستگیو بایدازشرش‌خلاص بشم.

 

 

 


به نام خدا

یکی از چیزهایی که ازبسم الله الرحمن الرحیم فهمیدم اینه که خداخودشوخواسته بااین دوخصوصیت معرفی کنه که یکطور به بنده اش بگه اونی که عمری دنبالشی خودمم

نمی‌خواد بنده شوباترس از عذابش بسوی خودش دعوت کنه وبشیوه ی مامانهای بی ت وتنبل که به بچه شون میگن اگه فلان کارخوبونکنی خدامیندازتت جهنم

بلکه میخواد بگه من تویه برهه ای از زندگیت حتماتورا باپدیده ای بنام عشق مواجه میکنم.کمی بین بنده هام وخواسته هاتوارزوهاتو غیره وذلک میزارم تاخوب از اینطورعشق هادده بشی

بعدخواهی یافت که معنی عشقونفهمیدی

بعد مدتی منصرف وچه بسامنزجرمیشی که عشق چیه وکشک چیه

بعداگه درونت انقلابی پیش اومده باعثش اعمالته،میفهمی که عشق رو باید باخود خود خدا تجربه میکردی

که غالبا به این مرحله نمی‌رسند آدمها واجلشون میرسه

ولی اون عده ی قلیل که میرسندکسانی مثل حافظ و سعدی و

ایت الله طباطبایی ودیگرعشاق عاقل

میبینی که طعم‌عشق بخدا روچشیدن مساویست باجاودانگی

امامن خوشم میاد که خدامیخوادماروبامعشوق بودنش بشناسیم.صفتی که خیلی جذابه وخیلی لذت بخش و آرام کننده

حسی که خیلی ها وقتی عاشق میشن نسبت به عشقشون دارند واونو ابراز می‌کنند.

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ سطح شهر معمار بیست محمدبراغ دفترچه خاطرات Robin سایت رسمی dereb group طراحی،راه اندازی،سئو و بهینه سازی وب سایت دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشجویی هاستينگ من و تو